معرفی رمان
نام: سرخ و سیاه
نویسنده: استاندال
مترجم: مهدی سحابی
رمان سرخ و سیاه رمانی روانشناختی در بستر رویدادهای سیاسی_ اجتماعیِ فرانسهِ قرن نوزدهم است. فرانسه ای که انقلاب کبیر را به خود دیده و فروپاشی امپراتوری ناپلئون را تجربه کرده و اکنون اشراف و کلیسا دوباره سربرآورده اند. نویسنده کاوش روانشناختی بسیار عمیقی از شخصیت فرصت طلب و آرزومند ژولین سورل و دیگر شخصیت های زن و مرد ارایه می دهد به طوریکه گویی ذهن تک تک آنها را کاویده یا جای هر یک زندگی کرده است. به عبارت دیگر این رمان از نخستین و بهترین رمان هایی است که انسان و پیچیدگی هایش را چنین دقیق و در پرتو نوری تازه بررسی می کند. ژولین سورل و شخصیت های متعدد داستان، انسان هایی ملموس واینجایی هستند با همه آرزوها و آمالشان، جاه طلبی هایشان، مهربانی ها و شفقت هایشان، حسادت ها و کینه هایشان، عشق و هوس و فداکاری هاشان که گاه دچار تناقض های حل نشدنی می شوند و همین، تصمیم گیری درست را برایشان دشوار می نماید.
خلاصه داستان: داستان جوانی جاه طلب به نام ژولین سورل از طبقه معمولی یا غیراشرافی است که به مدرسه علوم دینی رفته است و سودای رسیدن به ثروت و منصب و شهرت را در سر دارد. او برای رسیدن به هدفش دو راه بیشتر ندارد: یا به راه ناپلئون برود و نظامی گری پیشه کند و یا به کلیسای دوباره احیا شده برود و پله های ترقی را تا اسقف شدن طی کند. او در فرانسه قرن نوزدهمی پس از انقلاب کبیر و فروپاشی امپراطوری ناپلئون ترجیح می دهد که راه دوم را طی کند. از قضای روزگار به عنوان معلم سرخانه بچه های شهردار مشغول به کار با درآمد خوبی می شود بعد هم با خانم خانه سر و سرّی پیدا می کند. تا اینکه به کمک خانم شهردار به مدرسه دینی شهر بزرگ تری فرستاده می شود. سپس راه به خانه یکی از بزرگان آن روز فرانسه می یابد و سمت منشی و دستیار آقای خانه را بر عهده می گیرد و در آنجا نیز… بهتر است ادامه داستان را خودتان بخوانید.