این کتاب کل جهان بینی من را تغییر داد

 

این کتاب کل جهان بینی من را تغییر داد: هشت کتاب غیر داستانی به توصیه نویسندگان برجسته.

استیون پینکر، مری بیِرد، ربکا سولنیت و دیگران از کتاب هایی می گویند که موجب شد جهان را از نو و متفاوت از پیش ببینند.

این مقاله، ترجمه فارسی مقاله ای با عنوان ‘ It Altered My Entire Worldview ‘  منتشر شده به تاریخ 7 ژانویه 2023 در گاردین (The Guardian) است. برای دیدن نسخه اصلی مقاله بر روی لینک زیر کلیک کنید.

https://www.theguardian.com/books/2023/jan/07/it-altered-my-entire-worldview-leading-authors-pick-eight-nonfiction-books-to-change-your-mind

استیون پینکر[i]

اندکی پس از انتشار کتابم با عنوان ” فرشتگانِ بهترِ سرشت ما”، در کنفرانسی با موضوع کاهش تاریخی خشونت شرکت کردم که با حمایت یک مجله مرتبط با سیاست خارجی برگزار می شد. در آنجا روزنامه نگاری از من پرسید: ” چه چیزی برای از بین بردن فقر شدید در سراسر جهان لازم است؟” من با این اندیشه که این یک پرسش گمراه کننده است، با کنایه پاسخ دادم: ” فقر را دوباره تعریف کنید”. پس از این پرسش و پاسخ، یک اقتصاددان به من گفت که پاسخ شما ” یک پاسخ بدبینانه بود” و سپس مطالعه ی کتاب جدیدی از چارلز کِنی کارشناس توسعه، به نام بهتر شدن[ii] را به من پیشنهاد کرد.

اگر چه من از پیش می دانستم که جنگ، به ویژه جنگ میان دولت های ملی رو به زوال است، این کتاب به من نشان داد که چگونه سایر معیارهای رفاه بشر در طول دهه ها افزایش یافته است؛ معیارهایی مانند طول عمر، مرگ و میر کودکان، بیماری های عفونی، سوء تغذیه، دموکراسی، سواد، آموزش ابتدایی، و البته فقر شدید. همچنین در این کتاب آمده است که بانک جهانی و بخش مربوط به هدف گذاری های توسعه پایدار سازمان ملل، حذف فقر شدید را تا سال 2030 به عنوان یک آرزوی دست یافتنی، هرچند فوق العاده دشوار، تعیین کرده اند.

این کتاب دیدگاه من را نسبت به تاریخ و وضعیت کنونی جهان ارتقا بخشید. کاهش خشونت تنها یک جنبه از روند تاریخی است که می توانیم آن را به طور مشروعی ” یک پیشرفت” بنامیم؛ این نه یک ایده‌آل عاشقانه یا اتوپیایی یا ساده‌لوحانه بلکه یک واقعیت تجربی است که می‌توانیم آن را در نمودارها و اعداد ببینیم. همین امر موجب شد از خودم بپرسم که چه چیزی باعث شد که این روند به ظاهر عرفانی اتفاق بیفتد و در ادامه، الهام بخش من در نگارش کتاب ” روشنگری، اکنون: پرونده عقل، علم، انسان گرایی و پیشرفت” شد.

استیون پینکر نویسنده و استاد روان‌شناسی در دانشگاه هاروارد است. کتاب اخیر وی ” عقلانیت چیست، چرا کمیاب به نظر می‌رسد، چرا اهمیت دارد” نام دارد.

 

مِری بیِرد[iii

 وقتی که شروع به نوشتن رساله دکتری ام کردم، کتاب خلوص و خطر[iv] اثر مری داگلاس بود که چشم هایم را گشود و من به کمک کرد که چیزهای متفاوتی را نه تنها در تاریخ روم، بلکه در دنیای اطرافم ببینم.

ایده اصلی کتاب این بود که بپرسیم ” چه چیزی در فرهنگ های مختلف کثیف یا آلوده به شمار می آید؟” ( به عنوان مثال چرا سُس بر روی کراوات شما کثیفی محسوب می شود اما سس بر روی سیب زمینی، نه؟) بخش بزرگی از پاسخ او به این پرسش عبارت بود از ” ابهام” به این معنا که ” چیزهای کثیف اغلب چیزهایی هستند که بین و خارج از مقولات و دسته های از پیش معین شده قرار می گیرند”. مثال کلیدی او سس نبود بلکه قواعد مربوط به خوردنی‌ها و نوشیدنی های دین یهود بود که بر اساس نتیجه گیری اش این قواعد نیز دقیقاً مبتنی بر ابهام مذکور بود ( به عنوان مثال خوک ممنوع یا آلوده است، چون با اینکه آنها حیواناتی با سُم های شکاف دار هستند، اما مانند اکثر چنین حیواناتی، غذا را نشخوار نمی کنند). البته او بعدتر ایده خود را زیر سوال برد و احتمالاً چنین ایده ای اشتباه است.

اما این کتاب من را تقریباً به مسیر جدیدی سوق داد. من پیش از آن اصلاً به این نیندیشیده بودم که چنین پرسشی را در مورد رومی ها مطرح کنم. آنها چه چیزی را کثیف می شمردند؟ و چقدر در این باره با ما متفاوت بودند؟

اطمینان ندارم که پاسخ هایی که من یافته ام درست تر از پاسخ های داگلاس باشد. اما این کتاب به من نشان داد که چگونه پرسش های گوناگون مطرح کنم و نیز نشان داد که یک کتاب برای مهم بودن، لازم نیست که کاملاً به حق و درست باشد.

مری بیرد پژوهشگر فرهنگ و ادبیات یونان و روم باستان و نویسنده است. از جمله کتاب های او عبارتند از ” تاریخ روم باستان” و ” دوازده سزار: تصاویر قدرت از جهان باستان تا مدرن”.

 

مارگو جفرسون[v]

سال ۱۹۶۶ یا ۱۹۶۷ بود که برای نخستین بار مجموعه مقالات رالف آلیسون با عنوان سایه و عمل[vi] را خواندم. من در آن سال های دشوار و پر فراز و نشیب مشتاقانه آثار ادبی سیاهپوستان را در نسل ها و ژانرهای مختلف می خواندم: ریچارد رایت، جیمز بالدوین، پائول مارشال، گوندولین بروکس، امیری باراکا؛ و نیز شاعرانی از رنسانس هارلِم  تا جنبش های هنری سیاهپوستان را دنبال می کردم. پیش از آن تحت تاثیر کتاب دیگر آلیسون یعنی ” مرد نامرئی” قرار گرفته بودم، اما این مقاله ها آلیسونِ دیگری را نشان می داد؛ او همچون یک کاشف دقیقِ چشم‌انداز فرهنگی آمریکا بود که مسیرهای جدیدی را در قلمرو پرآشوب تاریخ و هنر آمریکا پیدا می‌کرد. او اموری چون تعصبات نژادی که با مغالطات فکری تقویت می شدند، اخلاق و زیبایی شناسی موسیقی جاز، اخلاق و زیبایی شناسی ادبیات و فولکلور را مطرح کرد. همچنین آلیسون شیوه های واضح و ظریفی را که در آن  سنت های سیاه و سفید با یکدیگر برخورد کرده و درهم می آمیزند، و نیز نحوه برخورد و همزیستی شان را مورد بررسی قرار داده بود. بعلاوه، او روابط میان گروه و هویت شخصی را تجزیه و تحلیل می کرد. نیز او به بررسی مضامین و ایده های بسیاری همچون ” معماها، تضادهای شخصیت و فرهنگ ” پرداخته بود. او هیچ گاه از پرداختن و دنبال کردن ویژگی هایی چون ” عطف، لحن، صدا و عبارات و همه چیزهایی که تفاوت های ظریف بیان و نگرش که فرهنگ را آشکار می کنند” دست برنداشت.

دقت او، باریک بینانه و رسا بود. نوشته های او تاثیر بسزایی بر من داشت و از آنجاییکه ذهن مرا تیزتر و چابک تر کرد، در نتیجه به من فرصت مخالفت با خودش را نیز می داد. این اثر من را وادار کرد که متفکر مستقل تری باشم. همچنین با خواندن این اثر متوجه شدم که حتی رمان نویسان و شاعران بزرگ نیز نیاز به نوشتن نقد دارند، چرا که نقدنویسی به آنها فرصت این را می دهد که شور، شخصیت و تاریخ را به گونه ای ترسیم و منتقل کنند که در داستان نویسی میسر نیست. این تغییر نگرش نسبت به سلسله مراتب نقد نویسی و داستان نویسی، موجب تغییر در ذهن و قلب من شد.

مارگو جفرسون نویسنده و برنده جایزه پولیتزر است. از جمله کتاب های او عبارتند از ” سرزمین سیاه پوستان” و ساختن سیستم عصبی”.

 

مارکوس دو ساتوی[vii]

این سیاره، یعنی زمین ما با وضعیت اضطراری آب و هوایی روبروست. ما باید انتشار گاز کربن را کاهش دهیم. اما من به عنوان یک فرد به بهبود این شرایط چه کمکی می توانم بکنم؟ باید بگویم پیچیدگی امور اغلب مرا سردرگم و مبهوت می کند.

خواندن کتاب غذا و تغییرات آب و هوایی بدون هوای گرم[viii] اثر سارا بریدل، راه حل مهمی را به من نشان داد تا از طریق آن بتوانم واقعا سهمی در بهبود این شرایط داشته باشم؛ اینکه رژیم غذایی خود را تغییر دهم. همانطور که سارا بریدل می گوید، این آسان ترین راه برای نجات سیاره مان است. کتاب سارا بریدل به دنبال اثر دیوید مک کی با عنوان ” انرژی پایدار بدون هوای گرم” که به اندازه اثر سارا بریدل فوق العاده بود، انتشار یافت. شعار و پیام مک کی ” اعداد، نه اوصاف” بود.  من خود بسیار وابسته به اعداد هستم به عبارت دیگر برای تصمیم گیری در مورد بهترین اقدام و گزینه در هر وضعیتی، بر محاسبات کمی و آنچه که اعداد و ارقام می گویند تکیه می کنم؛ و این دقیقا آموزه هر دو کتاب بود. هر دو اثر این امکان را به خواننده می دهد تا تاثیر تغییر در رفتار را ببیند و با هم مقایسه کند.

برای من دیدن تاثیر تولید گوشت و محصولات مرتبط با آن بر محیط زیست، پیامی چون الهام بود. یک چهارم از انتشار گازهای گلخانه ای که موجب تغییرات آب وهوایی می شود، از مواد غذایی ناشی می شود. کنار گذاشتن مصرف گوشت گاو به تنهایی می تواند تاثیر به سزایی داشته باشد. در واقع اثر بریدل، نحوه غذا خوردن من را تغییر داد. اکنون من یک گیاه‌خوار مشتاق و البته ناکامل هستم به این معنا که با وجود گیاه‌خوار بودن نمی توانم از خوردن پنیر چشم پوشی کنم. البته شاید لازم نیست که یک گیاه‌خوار تمام عیار باشم. اگر میلیون ها نفر چون‌ من، کار خود را هرچند همین طور ناکامل انجام دهند و اگر افراد بیشتری این کتاب را بخوانند شاید بتوانند برای نجان زمین کمک کنند.

مارکوس دو ساتوی استاد دانشگاه آکسفورد در رشته درک عمومی از علم و نیز نویسنده کتاب ” بهتر فکر کردن: هنر میان بُر” است.

ربکا سولنیت[ix]

زبانِ سیاسی می تواند امکان احتمالاتی را بگشاید یا ببندد؛ اخیراً این نکته با خواندن رُمانی از دوریس لسینگ به من یادآوری شد. این رُمان درباره حضور او در حزب کمونیست بود که در آن اعضای حزب با کلماتی کهنه و انتزاعی با یکدیگر سخن می گفتند که این خود موجب ابهام، تحریف و بیش از همه خستگی می شد.

تاثیر ماندگار این نوع زبانِ سیاسی تا حدی علت ظهور ناگهانی ” زاپاتیستا” ها در صحنه جهانی، قیام آنها در اول ژانویه ۱۹۹۴، نزاع هایی که از طریق زبان و کلمات به راه انداختند است؛ رویدادها و اموری که برای من و بسیاری دیگر خیره کننده و هیجان انگیز بود. اندک زمانی بعد معاون فرمانده شورشی مارکوس، در قطعه ای با نام ” سفر دور و دراز از ناامیدی به امید” چنین نوشت که ” هزاران بومی مسلح به حقیقت و آتش، با شرم و عزت کشور را از خواب شیرین مدرنیته بیدار کردند. این قطعه بخشی از کتابی با عنوان جهان ما سلاح ماست؛ نوشته های برگزیده [x] است که توسط جوآنا پونس دِلئون ویرایش و در سال ۲۰۰۱ منتشر شد. این اثر از آن زمان تا کنون برایم الهام بخش بوده است.

مارکوس یک چپ گرای غیربومی مکزیکی بود که به چیاپاس رفته بود تا جوامع بومی را در انقلاب رهبری کند، اما به زودی متوجه شد که این آنها بودند که او را رهبری می کردند تا بفهمد که انقلاب چیست و اهدافش چه می تواند باشد.

امید، وحشیگری و درخشندگی و نیز البته بازیگوشی، شوخ طبعی، تصاویر زنده، آگاهی بی واسطه عاطفی و استعاره های برگرفته از دنیای طبیعی در سخنان او تا ده سال بعدی آن وجود داشت.

شعر و سیاست اغلب دو موضوع کاملاً جدا از یکدیگر تلقی می شوند. بخشی از نبوغ مارکوس در فهم این نکته بود که هیچ سیاست بزرگی بدون شعر وجود نخواهد داشت.

ربکا سولنیت ستون نویس روزنامه گاردین در آمریکاست. جدیدترین آثار او عبارتند از ” خاطرات عدم جود من”  و ” رُزهای اُروِل“.

 

جیم الخلیلی[xi]

من در مقام یک دانشمند بیشتر عمرم را صرف کتاب های خشک و رسمی دانشگاهی کرده ام. هرچند من به علم عمومی و آثار در این حوزه نیزعلاقه مندم. موضوع بیشتر این دسته از کتاب ها درباره چیزهایی است که من صرفاً تمایل دارم بیشتر درباره آنها بدانم و نیز باید درباره چنین موضوعات خارج از حیطه تخصصی خود مطالعه کنم تا به عنوان مجری برای مصاحبه با مهمان برنامه رادیویی ام با نام  The life on Scientific  آمادگی داشته باشم. از میان این کتاب ها، هیچ کتابی به اندازه کتاب آگاهی توضیح می دهد[xii] اثر دنیل دِنِت بر تفکر من تاثیر نگذاشته است. دنیل دنت در این گزارش مشهور خود از منشا آگاهی، تبیینی از چگونگی ایجاد آگاهی از تعاملات میان فرایندهای فیزیکی و شناختی در مغز ارائه می دهد. او به شیوه ای بسیار متقاعد کننده و بدون توسل به هیچ گونه عرفان واهی یا شبه علمی می نویسد. با خواندن کتاب احساس می کردم که برای نخستین بار شاید بتوانم معنای هوشیاری و خودآگاه بودن را از منظر علمی و تقلیل گرایانه دریابم.

این کتاب حدود سی سال پیش منتشر شد. از آن زمان تا کنون علم مطالعات آگاهی پیشرفت کرده است. برخی از منتقدان کتاب چه فیلسوفان و چه عصب شناسان استدلال کرده اند که دنت وجود حالت های آگاهانه ی ذهنی را انکار نموده، در حالی که در ظاهر امر توضیح علمی از آنها ارائه کرده است. اما در آن زمان، این کتاب برای من کتابی بود که یکی از ژرف ترین رازهای هستی را با استفاده از منطق و عقل سلیم توضیح می داد. محتوای این کتاب فارغ از درست یا نادرست بودنش، کل جهان بینی مرا در مورد درک واقعیت تغییر داد.

تا پیش از خواندن این کتاب این طور می اندیشیدم که ماهیت آگاهی، مسئله‌ای حل ناشدنی است که قادر به درک آن نخواهیم بود. اگرچه رویکرد دنت در این کتاب، راوی تمام داستانِ آگاهی و کلام آخر درباره آن نیست؛ چرا که به هر حال مغز انسان پیچیده ترین سیستم در جهانِ شناخته شده است، با وجود این، کتاب دنت برایم شگفت آور بود از این جهت که  حداقل عقلانی کردن ماهیت آگاهی را قابل تصور می کرد.

جیم الخلیلی صاحب کرسی ممتاز دانشگاه ساری انگلستان در رشته فیزیک نظری است. همچنین او برنامه سازعلمی  و نویسنده است. از جمله کتاب های او عبارتند از ” جهان هستی براساس  فیزیک و شادی علم”.

 

گایا وینس[xiii]

کتاب  No Logo نه تنها ذهن من را تغییر داد بلکه آن را همچون سیاره ای به یک مدار متفاوتی پرتاب کرد و دیدگاه کاملا جدیدی در مورد نحوه عملکرد دنیای جهانی شده به من داد. در نوامبر ۱۹۹۹ بود که در جریان تظاهرات گسترده علیه سازمان تجارت جهانی معروف به ” نبرد سیاتل”، همچون یک آتش سوزی مستقیماً در جنبش اجتماعیِ تعیین کننده ی آغاز قرن حاضر پدیدار شد. من در دهه بیست سالگی ام همچون یک کشتی در یک چشم انداز تحت سلطه برندهای بزرگ بودم. این برندهای بزرگ با شیوه های مبهم و حضور همیشگی بی چون و چرایشان در یک اقتصاد نئولیبرالی که به طور فزاینده ای مقررات زدایی می شد؛ من را به این و آن سو هدایت می کردند. کلاین در کتاب خود آشکار کرد که مصرف گرایی افسارگسیخته یک جنبش جهانی است که به عمد توسط شرکت های چند ملیتی بزرگ با قدرت سیاسی آزاردهنده، تداوم فقر، بی عدالتی جهانی، تخریب محیط زیست و کاهش منابع پیش می روند. با این حال او مدعی بود که ما آدم های کوچک و معمولی نیز قدرت خارق العاده ای داریم؛ نویسنده کتاب با گزارش های دقیق و فوق العاده اش از خطوط مقدم جنبش در حال رشدِ ” عدالت جهانی” نشان می داد که فعالان این جنبش می توانند این برندهای جالوتی را از بین ببرند.

کتاب هوشمندانه، کنایه آمیز، درخشان، نافذ و کاملاً مرتبط با زمانه ی خود است؛ به طوریکه تاثیرش در زمان انتشار هیجان انگیز بود. در آن دوره که هنوز گوشی های هوشمند عرضه نشده بودند و افراد بیشتری کتاب می خواندند، این کتاب در همه جا حضور داشت. از قضای روزگار خود کتاب تبدیل به برند شد، به طوریکه افراد بر سر قرار ملاقات هایشان آن را مثل یک لوازم جانبی تزیینی به همراه داشتند تا نشان دهند یا اینگونه وانمود کنند که از نظر اجتماعی و نیز نسبت به محیط زیست آگاه و حساس هستند.

در واقع این کتاب جزو کتاب های مهم انگشت شماری بود که موجب یک برانگیختگی ذهنی در من شد به طوریکه دیگر خود را نه ساکن یک دنیای کاملاً شکل‌ گرفته و غیرقابل تغییر، بلکه یک عضو سهیم در جهان و در تعامل با جهان بدانم؛ جهانی که مدام در حال آفریده شدن است.

گایا وینس نویسنده، روزنامه نگار، برنامه ساز و پروهشگر ارشد افتخاری در موسسه  UCL’s Anthropocene Institute  است. آخرین کتاب او ” قرن کوچ نشینی: چگونه از تغییرات آب و هوایی جان سالم به در ببریم” نام دارد.

 

سامانث سوبرامانیان[xiv]

به یاد دارم که بلافاصله پس از خواندن مطمئنا شما شوخی می کنید، آقای فاینمن! علاقه ام به داشتن حرفه ای در زمینه علوم تجربی از بین رفت. این اتفاق تقصیر فاینمن نبود.

‌من در آن زمان به عنوان یک دانش آموز در برنامه درسیِ شامل فیزیک، شیمی و ریاضی در یک دبیرستان معمولی هندی؛ غوطه ور بودم؛ برنامه دروس فشرده ای که تنها به حفظ کردن و یا تمرین بی رحمانه ترغیب مان می کردند. در واقع تنها با هدف موفقیت در امتحانات، مسائل مربوط به دروس را حل می کردیم. این بهترین راه برای از دست دادن علاقه به فیزیک بود!

در آن سال ها هر گونه علاقه ام به فیزیک را مدیون کتاب مجموعه خاطرات فاینمن بودم. همین جا باید اشاره کنم که کتاب او بی عیب و نقص نیست؛ او پیوسته به نبوغ عجیب وغریب خود می پردازد و نیز تندخویی او با نوعی زن ستیزی هم مرز است. اما با این حال کنجکاوی او و نیز لذت و سرور او از اندیشه ناب می درخشید و درست در زمانی که معلم های من با روش های تدریس خود جذابیت های علم را از بین می بردند فاینمن مرا مجذوب خود می کرد.

فاینمن همواره با مسائل بزرگ و مهم سروکار داشت، اما او به همان اندازه مجذوب پرسش های کوچک و بی اهمیت نیز می شد. به عنوان مثال یک بار وقتی در دانشگاه پرینستون بود و داشت یک آبپاش s شکل را تماشا می کرد که حول محوری می چرخید، با تعجب پرسید: اگر این آبپاش به جای به بیرون انداختن آب، در جهت عقربه‌های ساعت یا خلاف آن می چرخید چه؟ او متوجه شد که می تواند این پرسش را مورد بررسی قرار دهد، بنابراین آزمایشی را در سیکلوترون فراهم آورد تا جواب پرسش خود را بیابد. او با این آزمایش چیزی را اثبات نکرد، علاوه بر اینکه یک شیشه آزمایشگاهی هم ‌منفجر شد. هرچند فاینمن به صورت گذرا به این واقعه اشاره می کند، اما نمونه های بسیاری از این دست در مورد او وجود دارد، این نمونه ها همچون سفرهای کوتاه کنجکاوی هستند و یادآور این نکته که علم، بیش از همه با لذت ناب تحقیق انسانی روشن می شود. خلاصه آنکه فاینمن مطمئن شد که من مدت‌ها بعد از اینکه رویاهای آکادمیک  مرتبط با علم را کنار گذاشته بودم، دوباره به علم علاقه مند خواهم ‌شد!

سوبرامانیان روزنامه نگار و نویسنده است. جدیدترین کتاب او ” شخصیت غالب: علم رادیکال و سیاست بی قرار جی بی اس هالدان” نام دارد.

[i] Steven Pinker

[ii] Getting Better

[iii] Mary Beard

[iv] Purity and Danger

[v] Margo Jefferson

[vi] Shadow and Act

[vii] Marcus du Sautoy

[viii] Food and Climate Change Without the Hot Air

[ix] Rebecca Solnit

[x] Our Word is Our Weapon: Selected Writings

[xi] Jim Al-Khalili

[xii] Consciousness Explained

[xiii] Gain Vince

[xiv] Samanth Subramanian

بدون دیدگاه
مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید

جستجو
مقالات مرتبط
نتیجه‌ای پیدا نشد.
فهرست